سیدسامیارسیدسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

...همه چیز برای ابدی شدن

زشت ترین حرف سامیار جانم

چند روزیست كه پسرم عاشق سنجد شده است با آن تی شرت های شیك و بانمكش. فاجعه وقتی رخ داد كه خواست به من بفهماند باید بزنم كانالی كه سنجد داشته باشد. سامیار: مامان  ج ن د د (J E N D E D)......  (با عرض معذرت) من: من درگیر ناراحت عصبانی شوكه.... همه این حس ها را داشتم كه یعنی از كجا یاد گرفته این حرف رو... بعد ادامه داد: اووووووووووووووووووووون (لطفا حسابی كشدار بخوانید) اون یكیههههههههههههههههه.(لطفا حسابی كشدار تر تر !!!بخوانید) اون كه كارت داره.... و این یعنی پایان آشوب... اشتباه برداشت كردم پسرم سنجد را میخواسته. همین... ...
24 شهريور 1392

در آستانه سی و چهارماهگی

هشتم شهریور پسرم یا بهتر بگم قلبم نفسم عمرم نمیدونم چی خطابش كنم 33 ماهه میشه: لحظه ای بزرگ میشه و من باید اعتراف كنم كه جاموندم ازش. و الان كه شمارش معكوس برای رسیدن به تولدش داره شروع میشه بیشتر از همیشه این احساس رو دارم. چند روز پیش داشتم فكر میكردم كه واقعا دوستی بهم گفته بود احتمالا كمی افسردگی داری و الان میبینم راست میگفته چون انگار هیچوقت نمیتونم بیام و از مقدار شاد بودنم كنار سامیار جونم بگم در عوض میتونم بگم كه وای چقدر من از تو دورم و وای دارم میمیرم و وای خدایا چیكار كنم و .... از این حرفا اما دلم میخواد رویه م رو عوض كنم. دلم میخواد اینجا داد بزنم بگم كه سامیار شاید خودم توی این 33 ماه از صبح تا ظهر كنارت نبودم اما می...
3 شهريور 1392
1